مصاحبه با آقای انصاری پدر یکی از کودکان مبتلا به سرطان

جلسه فرمانداری قزوین
جلسه تشکل های مردم نهاد با فرماندار قزوین
ژانویه 28, 2019
سیر و تاثیر آن بر سرطان
تاثیر سیر بر روی انواع سرطان
آوریل 18, 2019

به نام خدا

در خدمت جناب آقای مظفر انصاری، پدر امیر علی انصاری، کودکی که مدتی پیش به بیماری سرطان خون مبتلا گردید.

سلام جناب انصاری، از بیماری امیرعلی بگید و اینکه چند ساله بود که به این بیماری مبتلا شد؟

سلام و عرض تشکر از شما که این مصاحبه رو ترتیب دادید. حدودا امیر علی شش ساله بود که پزشکان گفتن امیرعلی مبتلا به سرطان خون شده است.

من علاوه بر کشاورزی یه مغازه کوچک در زیر منزلمان در شهر شال داشتم. پدرم بارها  به من می گفت چرا امیر علی اینقدر رنگ چهره اش رفته و توانایی جسمانی گذشته رو نداره؟ که من بهش پاسخ دادم شاید از خوردن لواشک و غیره اینجور ضعیف میشه و از این به بعد بیشتر حواسم بهش هست. بعد از گذشت یک ماه، در یکی از روزهای هفته، امیرعلی ناگهان به زمین افتاد. به اتفاق همسرم امیرعلی رو به بیمارستان تاکستان بردیم. مسئولین بیمارستان به ما اطلاع دادند که سریعا به بیمارستان قدس قزوین، بخش خون امیر علی باید منتقل بشود. در بیمارستان قدس، جناب آقای دکتر موسی خانی آزمایش هایی رو انجام دادند و متوجه بیماری امیرعلی شدند ولی به ما اطلاع ندادند. برای اطمینان از جواب آزمایش ها ما را به بیمارستان دارآباد (مسیح دانشوری) تهران فرستادند. در آنجا نیز آزمایش هایی از امیر علی گرفتند و ما نیز جواب آزمایش ها رو خدمت دکتر موسی خانی رساندیم. خانواده من به دلیل علاقه شدید من به امیرعلی، نوع بیماری پسرم رو از من مخفی میکردند که با اسرار جناب دکتر مبنی بر لزوم در جریان قرار گرفتن پدر خانواده، در نهایت به من گفتند که امیر علی به بیماری سرطان خون مبتلا شده است و جواب آزمایش ها نشان از شانس کم بهبودی امیرعلی را داشتند. من هم به محض شنیدن خبر بیماری، به سرعت به سمت راه آهن قزوین رفتم و با اولین قطار خودم را به مشهد مقدس رساندم. در مشهد با امام هشتم شیعیان، بسیار درد و دل کردم و ازش خواستم تا شفای امیرعلی را از خداوند بخواهد. بعد از گذشت سه روز که حتی نمی توانستم غذا هم بخورم، همسرم تماس گرفت و گفت دکتر موسی خانی اعلام کردند داروها به بدن امیرعلی سازگار بوده و امکان بهبودی امیر علی بسیار بالا است. من هم به سرعت به قزوین برگشتم و با همراهی همسرم از شهر شال به قزوین آمدیم تا روند درمان امیرعلی با مشکلی مواجه نشود و در یک خانه بسیار کوچک ساکن شدیم.

بعد از اینکه درمان را شروع کردید از هزینه ها و مشکلات این بیماری نترسیدید؟

همانطور که گفتم در شال کشاورزی میکردن و با مهاجرت به قزوین کارم را از دست دادم. ولی تنها امیدم به خدایی بود که به او توکل کرده بودم. شاید باورتان نشود، تا همین حالا من هزینه دارو و درمان امیرعلی را پرداخت نکردم. به محض ارائه فاکتور تایید شده امیرعلی به موسسه مکس، آنها سریعا هزینه دارو ها را به حساب من واریز میکردند.

چه طور با مکس آشنا شدید؟

بعد از ورود به بیمارستان قدس و تشکیل پرونده، موسسه مکس ترتیبی اتخاذ کرده تا بدون اینکه خانواده ها از قبل بدانند فرم عضویت موسسه را تکمیل میکنند و از همان لحظه ابتدایی تحت پوشش این موسسه در می آیند. البته نزدیکی خانواده ها در بیمارستان، امکان انتقال تجربه بین خانواده ها را تسهیل نموده بود.

به جز بیمارستان قدس امیرعلی در بیمارستان و یا شهر دیگری هم درمان میشد؟

ضمن تشکر از زحمات دکتر موسی خانی و باقی کادر درمانی بخش خون بیمارستان خون، من تا کنون برای درمان به شهر دیگری نرفتم.

امیر علی بعد از اینکه وارد سن هفت سالگی شد، برای تحصیل با مشکلی مواجه نبودید؟

در همسایگی منزلی که در قزوین اجاره کرده بودم مدرسه غیرانتفاعی وجود داشت که مدیری بسیار مهربان آن را اداره میکند. اولین باری که مدیر مدرسه امیرعلی را در کوچه دید، از حال و اوضاع او پرسید و بعد از آگاهی از بیماری امیرعلی، قول آموزش رایگان تا کلاس ششم ابتدایی امیرعلی را در آن مدرسه به ما داد. خوشبختانه در دوسال گذشته امیرعلی هم شاگرد ممتاز کلاس خودش شناخته شده است.

من اینجا به مفهوم این شعر ایمان پیدا کردم که:

خدا گر زحکمت ببندد دری          ز رحمت گشاید در دیگری

با خدا راز و نیاز می کردید؟ چه می گفتید؟

حضرت علی ع حدیثی دارند مبنی بر اینکه:


بزرگ ترین گناه نا امیدی از رحمت واسعه خداوند هست.

من هیچ وقت نا امید نشدم از خدا. همیشه بهش امید داشتم. وقتی چیزی را میسپاری به شخص معتمد خیالت از انجام ان کار آسوده است، حال که من امیر علی را به خدا سپرده بودم. با خدا می گفتم، امیر علی هدیه و امانت خود تو به من است، هر لحظه میتوانی امانت خود را از من بازپس گیری، ولی از تو خواهشی دارم که در این راه بیماری اذیت نشود.

چه حسی داشتید وقتی امیر علی قطع درمان شد؟

به خدا وندی خدا من دوست دارم همه بچه ها قطع درمان شود. وقتی بچه ها شیمی درمانی میشوند انگار آنها درون تنور انداخته ای، دمای بدنشان بواسطه دارو ها بالا میرود. درد ناشی از شیمی درمانی بشدت سخت است. امیدوارم هیچ شخصی دچار این بیماری نشود.

من جز شکرگذاری خدا چیزی نگفتم و بسیار خوشحال بودم.

من شعری را در محل کارم در ابتدای مریضی امیر علی از خود گفتم و به دیوار چسباندم. که به آن امید داشتم.

“خدایا، از تو معجزه میخواهم. معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت. تو خود میدانی چه می خواهم. معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند. ناامید نیستم. فقط دلتنگم.”

برای خانواده هایی که بچه های سالم دارند چه صحبت دارین؟

فقط یک گله کوچک از آنها دارم. بیماری بچه های ما واگیر داری نیست و بگذارند بچه های ما هم درکنارشان بازی کنند.

چه صحبتی با مسئولین استان دارید؟

من تا کنون هیچ یکی از مسئولین استان را برای بیماری فرزندم ندیده ام. حتی برای یک عکس یادگاری، چه برسد به حمایت و کمک.

نظرتون راجع به آقای نوروزی مدیرعامل مکس چیست؟

من تا به حال از ایشان به جز کمک و راهنمایی چیزی ندیده ام. خداوند حفظشان کند.

بعد از قطع درمان امیر علی از هدیه سفر مکس به مشهد مقدس استفاده کردید؟

خیر متاسفانه همزمان با قطع درمان امیرعلی برای پدرم که هفتاد ساله است مشکل بیماری پیش آمد که با خود گفتم مراقبت از پدرم از سفر مشهد واجب تر است و سفر را به بعدتر موکول کردیم.

صحبت پایانی ؟

یک دنیا ممنون بابت دعوت شما در این جشن بزرگ که برای بچه ها ترتیب دادید.